اگر خدایی نبود

براستی اگر خدا انسان را می آفرید و او را به حال خود رها می کرد ، چه اتفاقی می افتاد؟!!!!!!

     یا رحمن

دقت در این مسائل است که خیلی از ابهاماتی که به ذهن ناقص بشر می رسد را پاسخ می گوید.

 براستی اگر خدایی نبود...

 

در این دنیا هر انسانی به شکل دلخواه عمل میکرد.به این ترتیب هیچ انسانی به حق اصلی خود میرسید. امکانات دنیایی مساوی نیست.پس چه کسی در مشکلات ما را یاری میکرد؟چه امیدی برای درماندگان میماند .

اصلا آفرینش انسان برای چه می بود؟ و رفتن او برای چه؟ با این تفکرکه:" خدایی نیست" باز هم جای یک شبهه می ماند:چگونه آمدیم؟ از کجا آمدیم؟ مبدامان کجا بوده است؟ چرا آمده ایم؟ چرا در این دو روز دنیا که هر لحظه احتمال مرگ را می دهیم زندگی میکنیم؟

براستی آیا مشغولی فکری وحشتناک تر از این هم هست؟!!!!!!!

 فکر کنی بی دلیل در این دنیا رها شده ای وهر لحظه باید منتظر رفتن باشی!!!!

حال یک نکته ی دیگر! فرض کنیم که وجود خدا را قبول کردیم. اما با این طرز تفکر که آفرینش و جزا و پاداشمان به خاطر خودمان نبود و متعاقبا هیچ جزا و پاداشی بخاطر خودمان وجود ندارد.

 حال چه پیش می آید؟

حالا من از شما می پرسم :این احساس که به خاطر فرد دیگری آمده اید،به خاطر فرد دیگری با این همه مشکلات دنیا دست و پنجه نرم میکنید، را چگونه تحمل میکنید؟!!!!!!!!

البته اجازه بدهید یک نکته ی دیگر را هم ذکر کنم:اگر به آمار جرم و جنایت در میان فرقه ها و مذاهب مختلف دنیا دقت کنید،بیشترین این امار را در مناطقی از دنیا می یابید که پیروان آن به مسئله ی وجود پرستش(حال چه به صورت متعالی آن یعنی پرستش خدای واحد،وچه به صورت بت پرستی ) هیچ اعتقادی ندارند از این رو ان ها در زندگی خود نمی توانند هیچ هدف بلند مدتی را در نظر بگیرند،همچنین زمانی که پیروان چنین مذاهب و فرقه هایی با مشکلات فراوان روبرو گشته هیچ یاری دهنده ای ازجنس انسان ندارند،

خود را در نهایت بدبختی میبینند آنموقع است که از ته دل آه میکشند و جالب اینجاست که با خود آرزو میکنند که ای کاش نیروی ما فوق بشری وجود میداشت که مرا در این همه بدبختی یاری میکرد!!!!! بیگمان یکی از دلایل روی آوردن مردمان این سرزمین به داستان های افسانه ای که در آن ها یک نیروی مافوق بشری در لحظه های حساس به داد مردمان میرسد،به دلیل همین میل درونی میباشد.در این میان در مورد آن دسته از مردمانی هم که به پرستش غیر خدا روی می آورند هم باید گفت که آن ها یا در مساله ی درک

وجود خدا از دید بصری مشکل دارندو یا به صورت تقلیدی ان را از پیشینیان خود ارث برده اند.اما این افراد(در صورت عاقل بودن و داشتن تفکری پرسش گر) کجا به تناقض میرسند؟

"به عنوان مثال پرستش یک حیوان را در نظر بگیرید"

"آن جا که به خود می گویند چرا باید موجودی را بپرستم که فهم و شعورش از خودم کمتر است و براستی اگر او بر آفرینش و انجام  تغییر و تحول در من و زندگیم تواناست پس چرا به حال خودش فکری نمیکند؟!!!!!! چرا زودتر از من میمیرد؟ مثل همین موجود در میان مذاهب دیگر هم وجود دارد اما انجا نه تنها او را احترام نمیگذارند بلکه ازامکانات او استفاده هم میکنند و به راحتی از او کار کشیده و حتی مرگ را هم به او تحمیل میکنند؟ براستی اگر این موجود لیاقت پرستش از سوی انسان که بی شک هر عقل سلیمی

او را به عنوان اشرف مخلوقات قبول دارد،را دارد،چرا از خود دفاع نمیکند؟ "

میبینیم که هر دوی این دو دسته یعنی چه آن هایی که به پرستش (غیر الله واحد) اعتقاد دارند وچه ان هایی که هیچ معبودی ندارند،نهایتا در یکی از زوایای زندگی خود به بن بست می رسند.و در این نقطه است که گروهی سعی میکنند با انزوا گزینی بقیه زندگی خود را به انتظار مرگ بنشینند و گروهی دیگر تصمیم میگیرند مابقی عمر خود را در لذت بگذرانندو حتی گاهی میخواهند این عقده ی خود را بر سر سایر موجودات دنیا خالی کنند.وهمین زیر پا گذاشتن وجدان و توجه به نفس سرکش آدمی است که آمار جرم و جنایت را بالا میبرد.و جالبتر اینکه گروهی دیگر با تصمیم بر خودکشی خود را از یک زندگی بی هدف نجات می دهند.

اگر در موارد ذکر شده ی فوق دقیق شوید به این نکته میرسید که تمام نتایج حاصله ی بالا در میان پیروان اسلام(حتی آنهایی که ایمان و التزام کافی ندارند) نسبت به سایر ادیان کمتر می باشد.چرا که در این دین مبین اعتقاد به وجود پروردگاری بی همتا وتوانا سرلوحه ی سایر عبادات است.

خداوندا تو را سپاس فقط به خاطر اینکه هستی.

      اینکه وجودت را حس میکنم تحمل این درد ها را برایم راحت تر میکند.

      اینکه احساس میکنم تو هستی و پشتیبانم خواهی بود تحمل خیلی از مشکلات را آسان میکند.

      هر چند گاهی به خاطر ضعف یقینم و یا شاید هم غفلت ، در سختی ها مساله ی توکل به تو را کم رنگ میکنم،اما همین که توهستی قوت قلبم میبخشد.

      و آنگاه که از غیر قابل پیش بینی ترین افق ها دریچه ی امید را به رویم میگشایی،زبان قاصرم جز شکر، چشمان اشک آلودم جز حیرت ، پیشانی ملتهبم جز سجده ،هیچ راهی برای باور این شگفتی نمی یابند.

 

خداوندا ببخشای بر من تمام آن لحظاتی را که در ان ها بر وجود تو با خود درگیر بوده و به دنبال راهی برای اثبات تو بودم.

      این کوتاهی را هم به حساب انسان بودن و نداشتن یک پله از فهمم بگذار . فهم مطلق تویی...تنها تو.