و می دانم که چون خورشید تو نیز خواهی آمد
و در مشرق ترین موج حضورت
من… هزاران بار… هزاران بار… هزاران بار
آهسته تر از پرواز سکوت یک پرنده
اندک اندک
کوچ خواهم کرد
و تو آیا هماندم درک خواهی کرد!؟؟
که من با تو، برای تو، و بر یاد حضور تو
در سرای چشم های تو
پرواز کردم!
ولی ای کاش حداقل بدانی!
که من تنهای تنها در خودم
تنها تر از برگ خزانی
بر نبودت اشک ریختم
" شمیم"
5/2/84 – ساعت 9:15
کلاس اصول سیستم های شبکه(مهندس ولوی)
سلام
واقعا زیبا بود
شاد باشید.
از سرزمین پرنسس نازنین
سلام سمانه عزیز:
مثل همیشه شعرت قشنگ و دلنشین
... که من با تو، برای تو، و بر یاد حضور تو
در سرای چشم های تو
پرواز کردم!
همیشه سبز باشی...
بی آشیانه
http://eshghyahavas.blogsky.com
eshghyahavas@yahoo.com
سلام سمانه جون
بازم مثل همیشه شعرات باحاله راستی به منم یک سر کوچیک بزن اگر دوست داشته باشی تبادل لینک کنیم به من خبر بده.
موفق باشی
سلام عزیزم. سفر به خیر.
سوقاتی چی آوردی:ی:ی
عجب چیزی نوشتی مثل همیشه زیباااااااااااا
منتظرم مهربونننننننننن
دوست داشتن تو
به سادگی دوست داشتن غروب
رنگین کمانها و بارنهای بهاری است
چه ، همه و همه از زیبایی سرشارند.
.با سلام . منتظر حضور شما در دفتر عشق هستم.. شاد باشید. یا حق
سلام
سمانه جان مطالب چون از درون بود خیلی خوبه
موفق باشی
سلام سمانه جان
برای زیستن دو قلب لازم است
قلب که دوست بدارد و قلبی که دوستش بدارند
حواستون باشه که سر کلاس عموی من از این کارا نکنید.